یکشنبه

انشایی با موضوع می خواهم فاحشه بشوم...

مسلما این موضوع انشاء برای هزارمین بار – اگر نه بیشتر – تکرار شده ، فقط برای اینکه تغییری ایجاد بشود ،معلم موضوع را این جوری پای تخته نوشت
" می خواهید در آینده چه کاره بشوید . الگوی شما چه کسی است ؟ "
از همه انشاها تکان دهنده تر این یکی است
" می خواهم فاحشه بشوم "
 شاید اولین باراست که یک دختر بچه ده ساله چنین شغلی را انتخاب کرده .

" خوب نمی دانم که فاحشه ها چه کار می کنند ...ولی به نظرم شغل خوبی است . خانم همسایه ما فاحشه است .این را مامان گفت . تا پارسال دلم می خواست مثل مادرم پرستار بشوم . پدرم همیشه مخالف است . حتی مامان هم دیگر کار نمی کند .من هم پشیمان شدم . شاید اگر مامان هم مثل خانم همسایه بشود بهتر باشد او همیشه مرتب است . ناخن هایش لاک دارند و همیشه لباس های قشنگ می پوشد . ولی مامان همیشه معمولی است . مامان خانم همسایه را دوست ندارد . بابا هم پیش مامان می گوید خانم خوبی نیست . ولی یک بار که از مدرسه بر می گشتم بابا از خانه آن خانم بیرون آمد . گفت ازش سوال کاری داشته . بابای من ساختمان می سازد . مهندس است . ازش پرسیدم یعنی فاحشه ها هم کارشان شبیه مهندس های ساختمان است ؟ خانم همسایه هنوز دم در بود . فقط کله اش را می دیدم . بابا یکی زد در گوشم ولی جوابم را نداد . من که نفهمیدم چرا کتکم زد . بعد من را فرستاد تو و در را بست .
 من برای این دوست دارم فاحشه بشوم چون فکر می کنم آدم های مهمی هستند . مامان همیشه می گوید که مردها به زن ها احترام نمی گذراند .ولی مرد ها همیشه به خانم همسایه احترام می گذارند مثلا همین بابای من . زن ها هم همیشه با تعجب نگاهش می کنند ، شاید حسودی شان می شود چون مامانم می گوید زنها خیلی به هم حسودی می کنند . خانم همسایه خیلی آدم مهمی است . آدم های زیادی به خانه اش می آیند . همه شان مرد هستند . برای من خیلی عجیب است که یک زن رئیس این همه مرد باشد . بعضی هایشان چند بار می آیند . بعضی وقت ها هم این قدر سرش شلوغ است که جلسه هایش را آخر شب ها تو خانه اش برگزار می کند . همکار هایش اینقدر دوستش دارند که برایش تولد گرفتند . من پشت در بودم که یکی از آنها بهش گفت تولدت مبارک . بابا می خواست من را ببرد پارک ، بهش گفتم امروز تولد خانم همسایه است . گفت می داند . آن روز من تصمیم گرفتم فاحشه بشوم چون بابا تولد مامان را هیچ وقت یادش نمی ماند .
تازه خانم همسایه خیلی پول در می آورد . زود زود ماشین هایش را عوض می کند . فکر کنم چند تا هم راننده داشته باشد که می آیند دنبالش . این ور و آن ور می برند .

کپی مطلب فوق ازوبلاگ کولاک


**********
نظرات جالبی برای مسابقه پست قبلی گذاشته بودید که ازپاسخ درست خیلی پرت بود.یه راهنمایی میکنم .این یه کشتار گروهیه!!انقراض نسل و یه جنایت از دید من!
حالا نمیدونم چه جایزه ای برای پاسخ درست تعیین کنم؟شارژ ایرانسل چطوره؟

۸ نظر:

  1. ناشناس۱۶:۵۱

    سلام عکس استاد راهم از سرچ گوگل میتوانید انتخاب نمایید درمورد نوشته وبلاگم هم نظرم در موردش در وبلاگم در مطلبی با همین موضوع نوشته ام .موفق باشی

    http://muhana.persianblog.ir/ بی تا
    نمیدونم نه ایمیلم ونه جمیلیم قبول نکرد بصورت ناشناس مجبوری نوشتم ببخشید .

    پاسخحذف
  2. سلام
    خوبي عيدتون مبارك باشه
    اين مطلب رو من يكي دوسال پيش خوندم
    حالم خيلي گرفته شد
    واقعا بچه ها دنياي ساده اي دارند كه گاهي اوقات چيزهايي مي پرسند كه هر چي فكر ميكنيم نمي تونيم جوابي بيابيم كه ارائه بديم
    اما در مورد پست قبليتون راجب راك بود
    متاسفانه من دانلود نتونستم بكنم در اون زمان بعدا جاي ديگه بودم دانلود كردم و فهميدم شما راك را گذاشتين كه ايراني هستند
    من با يه گروه خارجي اشتباه گرفته بودم كه اونها هم شيطان پرستند و مطلبي كه گفته بودم با در نظر گرفتن اون كليپهايي بود كه ازشون ديده بودم چون گروهي هستند بسيار پر طرفدار و كارهاشون هم يه سري ديونه بازي هست به عنوان مثال توي كنسرتشون خون بالا ميارن و ...
    بابت اشتباه پيش آمده بدين وسيله پوزش مي خواهم چون من راك با گروه خارجيش اشتباه گرفته بودم

    پاسخحذف
  3. Mm1911۲۱:۳۱

    سلام. حال شما؟ هنوز اسباب کشی نکردید؟
    انشاء الله که با دل خوش.
    خوب اون مسابقه رو من همون اول که دیدم تو نگاه اول حدس زدم چی باشه. چشم سنجاقک که از پیشرفته ترین مخلوقات خداوند هست به گمانم. ;)
    پیروز و پایدار باشید.

    پاسخحذف
  4. Mm1911۲۱:۴۲

    ولی اگر شکارچیش آقا بنیامین بوده یا ساره خانم، جایزه رو بدید به شکارچیش. چون گرفتنش واقعا دردسر داره. کسی که بتونه این مخلوق رو که از هلیکوبتر مجهز تر و پیشرفته تر هست شکار کنه، جایزه رو باید داد به اون. برقرار و بردوام، مهست دادار نیکی افزای....

    پاسخحذف
  5. آریا۰۷:۳۹

    سوژه جالبی بود. به نظر من می تونست یه طنز فوق العاده ازش در بیاد.
    شایدم یه روز نوشتمش. نمی دونم

    پاسخحذف
  6. سلام دوست عزيز
    اول صبحه و اومد به شما صبح بخير بگم. مطلب جالبي بود!! و البته بسيار غم انگيز. متاسفانه همچين موارد تو مملكته ما پيدا ميشه.
    به اميد ديدار!!

    پاسخحذف
  7. مهربانو۱۵:۱۳

    سلام خانباجي جون
    خيلي قشنگ بود انشا و دردناك البته و واقعيات جامعه
    آقا اين عكس تو فكر منو خيلي مشغول كرده زود بگو چيه منو كشتي بابا

    پاسخحذف
  8. مهربانو۱۵:۴۳

    آقا ياففففففففففففففتيم
    البته طرفي كه اين كشف كرد گفت خود خود نامردشه
    اين كله يه حشر كه كندن حالا چرا حساب كنيد پرتقال فروش را و اينكه كله چه حشره اي هست اونم حساب كنيد پرتقال فروش را تا خانباجي بگه كله چيو در يك روز تعطيل در حياط منزل كنده احتمالا" ذبح عظيم بوده براي خونه نوييش .

    پاسخحذف