جمعه

7 آبان


هیچ وقت حرف تازه ای ندارم برای نوشتن در این وبلاگ..تو  وبلاگ رژیمیم همیشه اتفاقات تازه رو مینویسم.خواننده های اون وبلاگ همه خانم هستن و خیلی راحتم.انگار همه حرفهای همدیگه رو میفهمیم و کم و بیش بعضی چیزا رو تجربه کردیم.
.نه این که ملت الان دهنشون بازمونده ببینن من چه حرف تازه ای دارم،روی این حساب گفتم بیام آپ کنم.
*********
یه موضوعی هست که چند وقته فکرم رو مشغول کرده.من  با یکی از اقوام شوهرم زندگی میکنم.(خواهر زاده ی حاجی)اون طبقه اول هست و من طبقه پنجم.تقریبا موضوعی نیست بین ما دو تا خانواده که پنهان باشه.برای خیلی ازکارها با هم مشورت میکنیم.دختر خواهر حاجی از من شش سال کوچکتره.در خیلی از موضوعات زن عاقل وفهمیده ایه.مهربونه و به من تو خیلی از کارها کمک میکنه بی این که ازش  تقاضا کنم..درکنار این زندگی مسالمت آمیز بدیهایی هم هست .
من آدم خشکی نیستم.ولی در ضمن دوست ندارم بچه هام بی قید باشن نسبت به عرف جامعه ومقدسات و واجبات دین.هر چی که بچه ها بزرگتر میشن محتاط تر میشم.مثلا قبلا فیلم و عکسهایی تو گوشیم بود که وجودشون به قدر الان خطرناک نبود.یا فرضا در حال حاضرزمان خوندن نمازهام برام مهمه.آدمهایی که باهاشون سر وکار دارم و تاثیر رفتارشون روی زندگیم برام مهمه و ..و..
سن تکلیف دخترم بود که خیلی چیزا رو از افکار واعتقادات خواهر زاده ی حاجی متوجه شدم .اون با خیلی چیزا مخالفه.فرضا موافق  سن تکلیف و نماز روزه نبود و میگفت هر وقت بچه به دوره بلوغ برسه باید نماز بخونه..بچه ها باید اونقدر آگاه و فهیم باشن که نمازبخونن .نماز بچه 9 ساله به درد نمیخوره و.. !!!طریقه وضو گرفتن رو زیر سوال میبرد که کی گفته آب از بالا بریزیم روی دستمون.من دلم میخواد دستامو بگیرم زیرشیر آب  و بشورم.چون نیت اینه که پاک و طاهر باشیم ،چه فرقی میکنه که اب از بالا بریزیم یا از پایین.
در مورد حجاب هم نظرش این بود که هر وقت سن بلوغ بچه ها رسید نا محرم میشن.هر چی بهش میگفتم سن بلوغ چه ربطی به سن تکلیف داره قبول نمیکرد.دائم  کتابهایی که خونده رو بازگو میکنه و میگه حاضرم با کسی که ادعا میکنه اطلاعات دینی بالایی داره بحث کنم .جدیدا اصلا حوصله حرفاشو ندارم.

اون یه بچه  داره و من سه تا و طبعا فرصت رسیدگی اون به بچه ش بیشتره  تا من!.دخترمن با دختر اون هم سن هست.این دو تا دختر تو هیچ زمینه ای  با هم وجه مشترک ندارن.اون اصلا تو یه فاز دیگه س.بنا بر شرایط یه دونه بودنش هم دختر فوق العاده لوس  و ناز پرورده ایه و در مقابل اون، دختر من یه دختر مستقل و متواضعی هست.حالا البته چون مادرش هستم اینو نمیگم.همه ادمهایی که مارو میشناسن نظرشون اینه.
مادر این بچه تو تمام مسائل درسی دخترش دخالت میکنه وهمیشه از معلمهای مدرسه و روش کارشون  شاکیه.خیلی هم با اعتماد به نفس حرف میزنه.فرضا زنگ میزنه به مدرسه دخترش ومیگه چرا به بچه ها میگید احکام رو یاد بگیرن و چرا انقدر که برای قرآن و نماز وقت میذارید /برای یاد دادن زبان وقت نمیذارید.دائم از سیستم آموزش و پرورش ایراد میگیره و به معلم ها گوشزد میکنه.همه این حرفها رو هم جلوی دخترش بازگو میکنه.
حالا
حرف من اینه که من دلم نمیخواد افکاراین ادم و دخترش روی بچه های من تاثیر بذاره..وقتی به شوهرم معترض میشم /موضوع رو جدی نمیگیره.ولی من واقعا نگرانم.
 

۵ نظر:

  1. نه. مشکل تو این نیست. تو نمی تونی دخترت رو از همه دور کنی. باید کم کم عقاید دخترت رو به سمتی که دوست داری سوق بدی، تا وقتی که دیگه خودش از نظر عقلی به بلوغ کامل برسه و راهی رو که دوست داره انتخاب کنه. ولی در این مورد خاص، تو باید اولش اون خانم رو متقاعد کنی، و واسه اینکار به کسی که اطلاعات دینی داشته باشه نیاز نداری، به کسی نیاز داری که فن بیان خوبی داشته باشه.
    حالا اگه موقعیت پیش اومد بیشتر صحبت می کنیم در این مورد.
    راستی آدرس اون یکی وبتم بده بهم اگه مشکلی باهاش نداری. مرسی.

    پاسخحذف
  2. انوشه۱۸:۴۹

    سلام..
    خوبی حاج خانوم؟
    شرمنده دیر اومدم...در راه بودم!:-)
    این مشکلات همه جایی شده ... باور کن!البته همیشه بوده...الان بدتر شده!
    کی گفته این خانوم اطلاعاتش فوله؟!هر کی زیاد حرف میزنه زیادم اشتباه میکنه!!!
    دختر به مادرش نگاه میکنه...مخصوصا تو سن پایین!
    بنظر من هر وقت از چیزی ناراحت شدی...بشین باهاش حرف بزن که فلان کار اشتباه به این دلیل...!
    بیشتر سعی کن در عمل اونو جذب خودت کنی نه در حرف!
    موفق باشی

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۹:۵۷

    سلام. وقت شما بخیر
    من حاضرم با اینکه اطلاعات بالایی هم ندارم، با ایشون بحث کنم :-)
    شما خیلی نگران نباشید. احتمالا ایشون هم تحت تاثیر جناب آقای (ح) پدر شوهر برادر محترمشون هستند و البته خوب اون بزرگوار بر طبق مطالعات گسترده ای که داشته به یک مسئله دینی رسیده احتمالا. ولی ایشون چشم و گوش بسته از این شخص تقلید میکنه. چون این طور چیزها براش خوش آیند هست.
    ما که با همشون قطع رابطه کردیم، شما هم این یه نفر رو قلم بگیرید به قول خودتون برای سلامت روحی اعتقادی فرزندانتون احتمالا خوب هست;-) ولی تبریک میگم که این طور چیزها براتون دغدغه هست.
    اونقدر شبهات مختلف دینی هست که بعضی اوقات وقتی مطرح میشه جدا آدم هایی با سطح بالایی از اطلاعات دینی و مذهبی هم کم میارن. البته افرادی از قبیل ایشون قطعا جزء اون دسته نیستند که اطلاعات بالایی داشته باشند. مقلدینی که کورکورانه دوست دارند اون طور که به کامشون هست زندگی کنند...
    دعاگو وارادتمند

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۰:۲۱

    راستی من شدیدا جدیدا از غیبت بدم میاد. نگید این بعد از کی به وب ما سر زده باز غیبت فامیل ما رو داره میکنه.:)) ولی از باب همدردی تو این پست عرض میکنم، اینا کلا اعتماد به نفسشون خانوادگی بدکی نیست. حدیثی از حضرت علی یادم هست که میگه در مقابل انسان متکبر و مغرور طوری باش که عزت نفس تو رو خراب نکنه و به هم نزنه. :))
    دو تا مقاله یا دو تا کتاب یا یه کلمه پای ماهواره از یکی شنیده ایشون و میگه هر کس بیاد من حاضرم باهاش بحث کنم؟! با من بی سواد نمیتونه بحث کنه. اصلا خیلی راحت، خدا، نظم، زندگی، تنفس، روز، شب و هر چی بدیهیات که دلش بخواد رو براش میبرم زیر سوال، یک کلمه نتونه جواب بده. ولی خوب فایده ای هم نداره این کار. ذات یک انسان کریم رو شما نمیتونید عوض کنید، فطرت یک انسان متکبر رو هم همینطور.
    از بزرگی شنیدم میگفت: تمدن و پیشرفت رو میشه با حداکثر یک یا دو نسل (دو تا 25 سال) به عقب مونده ترین جوامع و انسان ها آورد و آموخت. ولی فرهنگ یک ملت یا یک قوم (چه در معنای بزرگ ایران، و چه در معانی کوچکتر قومیتی یعنی ترک، بلوچ، خراسانی، گیلکی و .... مثلا) رو، با دو هزار سال فاصله هم نمیتونید عوض کنید! ولی خوب شمام خیلی ازشون به دل نگیرید. همزیستی مسالمت آمیز با این افراد آدم رو (البته اگر تاثیرات منفیشون رو ناخوآگاه نگیرید) خودساخته بار میاره. بالاخره همون طور که گفتید خوبی هایی هم دارند دیگه. از اون گذشته ادب از که آموختید....).
    برای شما و خانواده محترمتون آرزوی سلامت و صحت دارم. پیروز و شادکام باشید

    پاسخحذف
  5. آدرس اون یکی وبت...

    پاسخحذف