من خوبم

اصلا به ما نیومده مریض شیم.هرو قت اومدم  به جا بخوابم ، ادای آدم مریضا رو در بیارم ،همزمان با من اهل خونه همه مریض میشن، همه به اتفاق هم از حال میرن . هرکدوم به یه گوشه می افتن.فقط یه نفر تو خونه ما اهل کلک نیست.اونم اگه عقلش برسه بفهمه که این جور مواقع جور مادرشو باید بکشه ،کنار من غش میکنه.فعلا سنش قد نمیده.شانسم گفت من شب مریض شدم .موقع خواب ملت بود.اگه روز بود که چه مصیبتی میشد اتاق و زندگیمون.تازه به این نتیجه رسیدم که تا وقتی سرحال هستم و با انرژی، باید کار کنم .وقتی هم که افتادم گوشه خونه دیگه نتونستم رو پام بایستم ،بازم باید خودم کارا روپیش ببرم و این حق مسلم ما خانوما هست. خدا روشکر زیاد طول نکشید.الان حالم خوبه

.******

صبح داشتم تلفن جواب میدادم که چشمم به یه موجود کثیف چندش آورکه برای خودش این وسطه رژه میرفت، افتاد و اون چیزی نبود جز یه سوسک ماده!به طرف گفتم قطع کن. باید زنگ بزنم 125.یه اتفاق غیر مترقبه!!راستش تا حالا سوسک نکشتم.همیشه فداکاری کردم و  این افتخار رونصیب  دیگری کردم. هروقت تصمیم گرفتم که از پشت  دمپایی روسرش بزنم ،راهشو کج میکنه به طرف من.. انگار پشتش هم دو تا چشم داره..بعضی هاشون که پرمی زنن دیگه واویلا!!اینجوریاس که درنهایت  من همیشه مغلوب این موجود فاضلابی میشم .خلاصه دلو زدم به دریا.کسی غیر از من تو خونه نبود.باید خودم دخلشو می اوردم. رفتم پیف پاف برداشتم مثل این فیلمها که یارو خیلی عصبانیه،رگهای گردنش زده بیرون رگباری شلیک میکنه ،تا سه دقیقه روش تیر اندازی کردم."ساعت گذاشتم که میگم سه دقیقه"دق و دلی این چند سالی که نتونستم یه سوسک  بکشم  رو خالی کردم به سر این بینوا..جنسیتشو هم  وقتی دیدم که جسدشو می بردم.دقیقا زمان تخمگذاریش بود.