شنبه

هوس

مرد مجبوره در یک شهر دور از محل زندگیش کار کنه، برای زن وبچه ش پول بفرسته!!ازن هم علی رغم میلش مجبوره به همراه تنها پسرش وبه عشق همسرش این زندگی رو تحمل کنه و دور از هم روزگار رو بگذرونند
*****
زن ظاهر جذاب و غلط اندازی داره!زیر زمین ساختمونی رو اجاره کرده بود که طبقه بالایی ش هم یه زن وشوهر فرهنگی زندگی میکنند. دیدار تصادفی این دو خانواده حتی به سلام علیک هم قد نمیداد.مثل غریبه ها که اصلا همدیگرو نمیشناسند از کنار هم رد میشدند.
*****
زن به این روال زندگی عادت کرده بود که یک تنه مقابل مشکلات روزمره مقاومت  کنه.نه پدری ونه برادری که بتونه بهش متکی باشه.
******
 اتفاقی که براش افتاده رو  تعریف می کرد. تنش میلرزید .دستاشو به هم دیگه فشار میداد.با چشمهای بسته و سر پایین حرف میزد:
نیمه های شب بود.من و پسرم هرشب کنارهم میخوابیم.با وجود این که خواب بودم صدای قدم زدن شخص سوم رومی شنیدم که به تختم  نزدیک و نزدیکتر میشد.چشمامو باز کردم.پسرم خواب بود.یه دفعه متوجه سهل انگاریم شدم .اون شب بر خلاف شبهای پیش در ورودی خونه روقفل نکرده بودم .اتاق تاریک بود..اومد بالا سرم. صدای نفسهاشو کاملا حس میکردم. به پهلو خوابیده بودم.پشتم بهش بود.ولی جرات این که به طرف صدا برگردم رو نداشتم. قلبم تند تند میزد.چند لحظه بی حرکت ایستاده بود.از ترسم تکون نمیخوردم.بلاخره دستش رو روی شونه هام حس کردم که با یه جیغ از جا پریدم و دستشو پس زدم.دیدم یه مرد کنارتختم ایستاده..با تندی و ترس فریاد زدم که چی میخوای اینجا؟چکار داری؟
 مرد با اضطرب و نگرانی جواب میده نترس.من میرم. جیغ نزن.دوباره داد زدم چی میخوای اینجا؟ پسرم با صدای جیغ من از خواب پرید.. با آشفتگی یه نگاه به مرد همسایه و یه نگاه به من میکرد. چراغو روشن کردم. همسایه بالایی بود!دست و پام میلرزید.ترسیده بودم.مردک  تیرش به سنگ خورده بود به طرف درخروجی رفت و گفت آروم باشید.جیغ و داد نکنید. قصد بدی نداشتم. فکر میکردم دزد پایین اومده.در بالا باز بود. دوباره فریاد زدم که دزد کجا بوده؟برو بیرون.... طبق عادت همیشگی، من لباس راحت پوشیده بودم. به خودم اومدم.چادرم رو سرم انداختم .نمیتونستم چیزی که دیدم رو باور کنم .شوهرهمسایه م چطور بی اجازه اومده خونه من!! با نگاه ملتمسانه به من گفت توروخدا به همسرم حرفی نزن..من فقط می خواستم مطمئن شم دزد پایین نباشه.خواهر!!!!!!!!! من مسئولم به عنوان تنها مرد خونه مراقب اوضاع باشم
به این ترتیب خودش رو از کاری که کرده تبرئه میکنه .من مات و مبهوت فقط نگاش میکردم. تا صبح گریه کردم.احساس بدی داشتم . خودم رو گناهکار میدونستم که در ورودی رو قفل نکرده بودم.شونه هاموومحکم فشار میدادم که اثر دست ناپاک مرد را پاک کنم
باخودم فکر میکردم که چطور به حرفهای این مرد اعتماد کنم ، با اینکه قبلاهیچ سلام علیکی بین ما نبوده..من نمیتونم به خودم بقبولونم که ادعای این مرد از نگرانی برای زندگیم یا وسایل خونه م از ترس دزد درسته .اون میخواست منو یه محک بزنه ،چون شوهرم پیشم نیست..وگرنه دست به من نمی زد.مردک اگر ریگی به کفش نداشت چرا همسرش روبرای سرکشی به طبقه پایین درجریان نگذاشته بود.
وقتی همه جا رو مرتب دید ،چطور به خودش این اجازه رو داده که به حریم خصوصی من تعرض کنه. لباسی که من پوشیده بودم ،برای روبرو شدن ناخواسته ، بااین مرد مناسب نبود.متاسفم از این که پسرم شاهد این ماجرای نا خوشایند بود
*****
اشک تو چشماش جمع شده بود.افسرده وغمگین به این فکر میکرد که چراکسی نیست ، حقی که ازش ضایع شده رو پس بگیره!از این به بعد با چه امنیت خاطری توی اون خونه میتونه زندگی کنه!

۱۴ نظر:

  1. سارا۰۰:۱۸

    بسته بودن جامعه ما هست که باعث این اتفاقات هست. برای خود من به عنوان یک دختر ایرانی مقیم پایخت، بارها و بارها از این حوادث اتفاق افتاده. قشنگ نوشتی عزیزم

    پاسخحذف
  2. مهربانو۱۳:۳۳

    سلام خانباجي جون خوبي خانوم؟ داستان قشنگي بود هر چند واقعي و دردناك. حس اين اتفاق براي كسي كه تو شب ، خوابالو براش پيش مياد دردناكه. نه جامعه ما تمام جوامع همينه . اين دوستي كه گفته تو ايران جامعه بستس اينطورا نيست.دو سال پيش كه هلند رفته بوديم يه دوست ايراني داشتيم مي گفت به كسي نمي گه كه شوهر نداره چون براش دردسر داره..

    پاسخحذف
  3. نمیدونم چی بگم!!!
    دردناکه.
    امروز دادگاه بودم.
    امروز فهمیدم که خیلی عقب موندست جامعه ی فرهنگی زناشویی ایران.
    میدونی چیه@ ما به بلوغ نرسیدیم.
    و حی میکنیم که رسیدیم.
    حتی عنوان بعضی از ÷رونده ها هم تکون دهنده ست.
    فقط میدونم بگم متاسفم.
    به دوستت بگو خدا هست.
    شک نکنه تو حضورش.
    و شک نکنه که گناهکار نیست.

    پاسخحذف
  4. راست گفتی خانباجی جان
    زنان به هر طریقی که رفتار کنند به نوعی مقصر معرفی می شن
    جالب اینه که گاه بدون هیچ نوع اقدامی باز هم مقصریم که چرا ( باعث شدیم ) عقل مریض طرف دریافتهای خلاف واقع کند
    به قول شما زن کلا وجودش در این دنیا غلط انداز است
    چه بخواهد چه نخواهد

    پاسخحذف
  5. اشنا۲۱:۳۹

    سلام خانباجی گل
    عرضم به خدمت شریفتون
    من یک دخترم
    24 سالمه
    مجردم
    از بدو تولد در یک کشور عربی زندگی می کنم
    به جز 4 سال دانشگاهم رو که در ایران سپری کردم
    اون به خاطر علاقه ی وافری که به کشورم داشتم اومدم
    دانشگاه بهانه بود
    چون من بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان در بورس شدم
    برای دانشگاه ملی کشور محل اقامت 3 ترم خوندم اما ادامه ندادم و اومدم ایران
    الان هم در غربتم
    در ضمن دوستانم منو به اسم آرام آشنا می شناسن
    ــــــــــــــــــــــــــــ
    یک خواهش از تون دارم اون نظر ناشناس مزخرف رو هم از این پست حذف کنید
    واقعا بعضی مردم فرهنگ خودشون رو اینطوری نشون می دن
    ارزوی توفیق رو برات دارم
    شاد باشی

    پاسخحذف
  6. یادم رفت بگم
    اگه پست ( شنا در دریاچه ی شیطان ) من رو بخونین یک شناخت واقعی تر از من پیدا می کنید
    از خاطرات شخصی منه
    هرچند امیدوارم گریزانتون نکنم
    نظرتون رو هم صادقانه بنویسن
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    موسیقی رو هم عوض کردم !

    پاسخحذف
  7. سلام. یه راه پیدا کردم که کد موزیک رو بدون پلیر بگذارید رو وبلاگتون. کد موزیک های سایت هایی مثل نایت اسکین و اون لایت موزیک ها رو نپسندیدید؟ اونا حداقل هیچ تبلیغاتی نداره.
    نظر اون کم شعور کم فرهنگ رو هم حذف کنید. شاید اگر نظراتتون رو با تایید بگذارید خیلی بهتر باشه ها. قسمت تایید نظرات یا تایید خودکار بعد از یک هفته رو فعال کنید که جلوی امثال این کم شعور رو بگیرید. اگر ادم با وجودی هم بود، حداقل یه آدرس آی دی چیزی از خودش میگذاشت.....
    برقرار و بردوام باشید. مهست دادار، نیکی افزای

    پاسخحذف
  8. ای بابا. شرمندم. آمدم ابروشو درست کنم زدم کورش کردم. اتفاقاتی توی این شهر ما میافته و ازش بی خبریم.... حکایت جالبی بود.... قلم بسیار زیبایی دارید برای نوشتن. در ادامه بهترین ها رو براتون آرزو میکنم. شاد باشید

    پاسخحذف
  9. آریا۰۱:۱۴

    می تونه بره شکایت کنه. یا به شوهرش قضیه رو بگه. یا به همسر مرده.

    پاسخحذف
  10. آشنا۱۱:۳۴

    خانباجی جان
    ایرانی ام از ریشه
    به افتخار می گویم
    الان در غربتم
    ولی هنوز ایرانی ام
    در حقیقت
    اینجا
    ایرانی تر م!!!

    پاسخحذف
  11. انوشه۱۱:۵۷

    سلام...از این اتفاقا زیاده!دیگه متاسفانه اینقدر داره عادی میشه که....!

    پاسخحذف
  12. سلام دوست عزیز
    امیدوارم این داستان شما نباشه..البته این تقصیر اون زن نیست.تقصیر جامعه کثیف ماست که هر مرد بی غیرت بی ...... مادر..... خواهر..... میاد همچین کاری میکنه
    من اگه جای اون زن بودم چنان میزدم که تا 2ماه نتونه راه بره
    و دعا میکنم اون زن اصلا خودشو ناراحت نکنه و به خودش افتخار کنه که همچین نجابتی داره
    شما هم لینک شدید چون میخونمتون
    یاعلی

    پاسخحذف
  13. سلام
    ممنونم که شبهات رو برطرف کردین
    امیدوارم سلامت باشین
    منتظر پست جدیدم هاااااااااا
    یاعلی

    پاسخحذف
  14. ََََASHNA۱۹:۵۲

    با سلام خانباجی عزیز
    درست حدس زدید
    اتفاقا از کنجکاوی شما خوشم میاد
    اونها هم نوشته های یکی 2 سال قبله
    سعی کردم نوشته های وبلاگم تماما از خودم باشه حالا
    اگر هم نقل قول باشه ذکر می کنم
    مگر اینکه دیگه این سخن خیلی معروف باشه
    به هر حال متشکرم از کنجکاوی شما
    لزومی هم نداره به خاطر چیزی معذرت خواهی کنید
    خودم میگم که هستم پس هستم !

    پاسخحذف